احساس راحتی ای که پیش من داشتی. پرسیده بودی اون حرفها رو میزنی من بدم نمیاد، یادم افتاد پیشترها میذاشتم هرچی دلت میخواد بیان کنی. گفتی میتونی همه چیز بگی و منم گاهی چیزهایی میگم. گفتی همیشه درِ گوش من راحت بودی. باید از این راحتی خرسند باشم؟ نه نیستم، نبودم. از من سلب آرامش میکرد. و برای همین ازت خواستم دیگه پیشم احساس راحتی نکنی! واقعا خواستم؟! شایدم هیچ وقت نخواستم. وقتی حرفای تو رو دور کننده خوند گفتم پس چرا من نزدیکت موندم. وقتی گفت حرفای تو از دوست داشتنش کاسته گفتم پس چرا من به دوست داشتنم دست نزدم. من خیال کردم مهمل بافتی اما الان باور میکنم حرفتو که گفتی من از ... هم بیشتر درباره ات میدونم. خیال کردم مهمل بافتی اما الان باور میکنم حرفتو که گفتی تحت هر شرایطی دوستت داشتم. بههرحال اینا چیزایی نبودن که من بخوام. ولی چیزایی بودن که نصیبم شدن! نمیخوام دوباره نصیبم بشه چنین چیزایی. سرنوشت. گذشته. توی سرنوشت من بود. دلم میخواد به سوگواری سرنوشتم برم. دلم میخواد بالاسر گور سرنوشتم بایستم. توی سرنوشت من بود و حالا من نمیتونم به درگذشت سرنوشتم بیتفاوت باشم.
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه